معنی عارف قرن 9

حل جدول

عارف قرن 9

قاسم انوار


شاعر قرن 9

عبدالرحمن جامی، قاسم انوار، فخرالدین بخاری، هلالی جغتایی، اهلی شیرازی، بابافغانی، مکتبی شیرازی، نعمت الله ولی، حسن شاه هروی، اسیری لاهیجی

عبدالرحمن جامی، قاسم انوار، فخرالدین بخاری، هلالی جغتایی، اهلی شیرازی، بابا فغانی، مکتبی شیرازی، نعمت الله ولی، حسن شاه هروی، اسیری لاهیجی


عارف بزرگ قرن هفتم

مولوی


عارف

خداشناس،دانا

لغت نامه دهخدا

عارف

عارف. [رِ] (اِخ) (احمد...الزین) یکی از نویسندگان و ادباء بزرگ عرب در قرن 14 هجری و صاحب مجله ٔ عرفان صیداست. او دارای تألیفاتی مانند تاریخ صیدا وتاریخ شیعه میباشد. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1259).

عارف. [رِ] (ع ص) دانا و شناسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اصطلاح عرفانی) آنکه خدا او را بمرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده باشد و این مقام بطریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد نه بمجرد علم و معرفت حال. جنید گوید: عارف کسی است که حق از سر او گویا و خود ساکت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997). ابوتراب نخشبی گوید: عارف کسی است که چیزی او را مکدر نگرداند و گفته شده است که عارف کسی است که از وجود مجازی خویش محو و فانی گشته باشد. (شرح کلمات باباطاهر ص 50) (لمع صص 35- 39). و گفته شده است که عارف کسی است که عبادت حق را ازآن جهت انجام میدهد که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب و خوف از عقاب. (مصباح الهدایه ص 85). و گفته شده است که عارف کسی است که دنیا بر او تنگ باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 997):
عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ
نه چو زنبور کزو شورش و غوغا شنوند.
خاقانی.
چون نظر از بینش توفیق ساخت
عارف خود گشت و خدا را شناخت.
نظامی.
صورت حال عارفان دلق است
اینقدر بس چو روی در خلق است.
سعدی (گلستان).
عابدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار.
سعدی (گلستان).
تمنا کند عارف پاکباز
بدریوزه از خویشتن ترک آز.
سعدی (بوستان).
|| مقابل عامی:
بساط سبزه لگدکوب شد بپای نشاط
ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند.
سعدی.
|| شکیبا. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج).

نام های ایرانی

عارف

پسرانه، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرنچهاردهم، عارف قزوینی

فرهنگ معین

عارف

دانا، آگاه، خدا - شناس. [خوانش: (رِ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

عارف

شناسنده، دانا،
(تصوف) کسی که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، کسی که عبادت حق را از آن جهت می‌کند که او را مستحق عبادت می‌داند نه از جهت امید ثواب یا خوف از عقاب، کسی که برای رسیدن به معرفت خداوند خود را ریاضت می‌دهد، حکیم ربانی: عاصیان از گناه توبه کنند / عارفان از عبادت استغفار (سعدی: ۸۶)،
[قدیمی] صبور، شکیبا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

عارف

سالک، صوفی، دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

عارف

دانا و شناسنده، خدا شناس

واژه پیشنهادی

عارف

نظر دوخته

عربی به فارسی

عارف

کارمند داخلی , خودی , خودمانی , محرم راز

معادل ابجد

عارف قرن 9

701

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری